سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به فرزند خود حسن ( ع ) فرمود : ] پسرکم چهار چیز از من بیاد دار ، و چهار دیگر به خاطر سپار که چند که بدان کار کنى از کرده خود زیان نبرى : گرانمایه‏ترین بى‏نیازى خرد است ، و بزرگترین درویشى بیخردى است و ترسناکترین تنهایى خودپسندى است و گرامیترین حسب خوى نیکوست . پسرکم از دوستى نادان بپرهیز ، چه او خواهد که تو را سود رساند لیکن دچار زیانت گرداند ، و از دوستى بخیل بپرهیز ، چه او آنچه را سخت بدان نیازمندى از تو دریغ دارد ، و از دوستى تبهکار بپرهیز که به اندک بهایت بفروشد ، و از دوستى دروغگو بپرهیز که او سراب را ماند ، دور را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور نمایاند . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :12
بازدید دیروز :0
کل بازدید :5734
تعداد کل یاداشته ها : 4
103/2/29
8:59 ع

یک سنگی بود که نه در رودخانه بود و نه در خرابه آن در باغچه هم نبود. بلک در یک نان داغ بود. یک پسری نان را خرید سنگ غرغرو داد زد آی وای سوختم چه هوای گرمی چه جای داغی. دست پسر صدای سنگ را شنید و او را کند و پرت کرد روی زمین. وسرش درد گرفت. داد زد وای ای سرم چه جای بدی پای اقای نانوا صدا را شنید ولگدی به او زد. سنگ غرغرو به دیوار خورد و گفت وای کمرم گربه ای که کنار دیوار خوا بیده بوداز خواب بیدار شد. سنگ را پرت کرد توی جوی آب سنگ چیز ویز کرد. قلب قلب آب خورد و رفت ته جوب آب آرام شد وگفت به به چه آب خنکی چه جای با صفایی. و همان جا ماند و دیگر غرغر نه کرد.


90/1/20::: 5:28 ع
نظر()